به نام بزرگترین گناهم عشق

تقدیم به س عزیزم ... دوستت دارم

به نام بزرگترین گناهم عشق

تقدیم به س عزیزم ... دوستت دارم

درد و دل

سلام

سلامی مجدد به شما عزیزان.

سلامی به گرمی گرمای خورشید تابان.

دو سه روزی می شود که دلم گرفته است اما سعی کردم کسی نفهمد اما دیگه طاقت نیاوردم و تصمیم گرفتم بیام اینجا و بنویسم.

هر کسی تو این مدت آمد تا کمکم کند و غمی از روی غم هایم بردارد خود غمی شد بر روی دیگر غم هایم و رد پایش بر دلم باقی ماند.

من کسی هستم که عاشق است و عاشق فردی به نام س.ف اما س.ف با اینکه عاشقم هست گاهی از من فاصله می گیرد و همین رفتارش من را تا مرز جنون می کشد.

افراد زیادی به زندگی من آمدند و رفتند اما س.ف با همه فرق دارد. س.ف کلی از غم هایم را از بین برد اما گاهی اوقات با برخی رفتارهایش غمگینم می کند.

نمی دانم چرا. اما هر روز که می گذرد بیشتر عاشقش می شوم. به جایی رسیدم که حتی با نام او مانند مجنون عشق بازی می کنم.

تمامی لحظات عمرم او را کنار خود می بینم. و همینکه فکر می کنم کنارم هست آرامش خاصی پیدا می کنم.

این دو سه روزه ام اگر س.ف نبود حتماً مرده بودم یا دست کم به دیوانه ای زنجیری تبدیل شده بودم. واقعاً از او ممنونم که تمام لحظات چه در فکر و چه در واقعیت کنارم بوده و همراهیم کرده. همین کار هایش هست که آن گاهی اوقات را از یاد من می برد. واقعاً از او ممنونم.

از آنجایی عاشقش شدم که در نا امیدی پیدایش شد و با آن دو چشم و صورت زیبا و قشنگش مرا نجات داد و خود شد امید زندگیم و زنده بودنم. بدون دروغ می توانم بگویم که خالق من بعد از خدا او هست.

دل گرفتگی من هم به خاطر او نیست که به خاطر رفتار ها و اخلاقیات پدر و مادرم و اطرافیانم هست. گیر های بیخودی و بی دلیل و نا به جای آنها مرا دل گرفته میکند. گیر هایی ماند کلاغ بالای دیوار چکار می کند یا چرا دم موش درازه یا ... . از این جور بهانه ها. بالاخره صبر آدم تمام می شود. من هم کاسه ی صبرم پر شده است دیگر و لبریز هم شده.

واقعاً چرا مادر ها یا پدر ها و کلاًً اطرافیان ما این برخوردها را می کنند؟ واقعاً چرا؟

کاش می شد دلیل این کارهایشان را فهمید اما حیف.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد