الآن چهار روز است که از س هیچ خبری ندارم. خیلی دلم برای او، برای صدای زیبایش و برای پیامک های قشنگش تنگ شده است. هیچ خبری از او ندارم. گوشیش هم خاموش است. مونس تنهایی هایم را گم کرده ام و نگران او هستم. نمی دانم چه کار باید بکنم. چگونه می توانم پیدایش کنم. نمی دانم، نمی دانم و نمی دانم. وقتی در کنارم بود قدرش را ندانستم و اکنون که نیست نگرانش هستم و حسرت آن روز هایی را می خورم که بود و قدرش ندانستم. خیلی برایم سخت هست دوری او امّا باید بسازم و تحمّل کنم. هر لحظه و هر ثانیه که می گذرد با خود می گویم اکنون خبری از خود به من میدهد امّا الآن چهار روز است که کوچکترین خبری از او ندارم.
کاش خداوند به ما بیا موزد که قدر چیز هایی را که داریم باید بدانیم.
س جان عزیزم، من منتظرت هستم.
مونس تنها یی هایم برگرد که خیلی تنها هستم.
کاش می دانستم که چرا رفتی آن هم بی خبر. ای کاش و ای کاش ... .
این را هم بدان که همیشه عاشقت هستم و خواهم بود.
می دانم که به وبلاگم سر میزنی همان طور که به وبلاگ خودت هم سر میزنی. امّا هیچ نشونی از خود برایم بر جای نمی گذاری.
برگرد و از تنهایی مرا نجات بده.
دوستت دارم و منتظرت هستم.
گاثاها 2/46
« ... تو خود بنگر ای اهورا ، یاری کن مرا ، همان یاری یی که دوستی از دوستش دریغ نمی دارد . »
اشم وهو
( راستی نیک {است } ، بهترین است . آرزو شده است ، آرمان برای هر که برای راستی بهترین راستی را { برگزیند }
امیدوارم همیشه شاد باشید .
سلام ..مهربونم...
عزیزم سر فرصت برات توضیح می دم...
خیلی دوست دارم............
باور کن یادت همیشه با منه...
بازم معذرت می خوام
سلام عزیز دلم. خوبی؟ من هم دوستت دارم گلم. یاد تو هم همیشه، همه جا و در هر حالتی با من است. من که به تو گفته بودم هیچ وقت معذرت نخواه از من. فقط نگرانت هستم همین. پس نیازی به معذرت خواهی نیست. اگر هم بود من نمی خواستم که تو معذرت خواهی کنی از من چون من محتاج معذرت خواهی نیستم که من محتاج وجود تو، محتاج مهربانی های تو، محتاج همدم و مونس بودن تو هستم عزیزم. هنوز هم چشم انتظار تو هستم تا برگردی گلم. انتظار قشنگ است برایم اگر برای تو باشد.
گفتمش بی تو چه باید کرد؟
عکس رخساره ی ماهش را داد..
گفتمش همدم شبهایم کو؟
تاری از زلف سیاهش را داد..
وقت رفتن همه را می بوسید
به من از دور نگاهش را داد...
یادگاری به همه دادو به من ...
انتظارسر راهش داد..!!
تازگی ها حجم سکوت بین مان وسیع شده است خیلی .. من از دست سکوت چشم هایت باران زده شده ام شدید .. نمی دانم چرا وقتی بعد از قرن ها فاصله تو را می بینم تمام دهانم طعم سکوت می گیرد ؟ درست طعم چشمهایت را ! دوست دارم در این مدت چند صدم ثانیه ای که پیشم هستی به تو بگویم که زندگی بدون تو از نفس عمیق کشیدن در اب دریا (!) هم سخت تر است ( خیلی خیلی سخت تر ؟! ) اما نمی شود ! هر کاری می کنم نمی شود که بگویم !
دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارمممممممممممممممممم
سلام
سلام. ممنون که به من سر زدی و کلبه ی حقیرانه ام را سر افراز کردی