به نام بزرگترین گناهم عشق

تقدیم به س عزیزم ... دوستت دارم

به نام بزرگترین گناهم عشق

تقدیم به س عزیزم ... دوستت دارم

شهر غم

روزی روزگاری شهری وجود داشت که در آن تمام مردمش غم داشتند. روزی این مردم از غم های خود خسته شدند و تصمیم گرفتند تا غم های خود را با یکدیگر عوض کنند. هر کدام غم های خود را در چمدانی ریختند سپس گفتند حالا هرکس یک چمدان به انتخاب خود بردارد.

می دانید چه شد؟

هر کس چمدان خود را دوباره برداشت.

نتیجه: غم های هر کس تنها برای خود آن فرد قابل تحمّل است نه دیگران

 

نظرات 2 + ارسال نظر
سالی پنج‌شنبه 23 خرداد 1387 ساعت 01:10 ب.ظ

خیلی جالب بود...اره منم این حرف و قبول دارم...
غم تو چیه؟؟؟

سالی پنج‌شنبه 23 خرداد 1387 ساعت 01:13 ب.ظ

حرف‎هایی که نمی‎گویندم..دل‎هایی که نمی‎فهمندم..خسته‎هایی که منم!تنهایی‎هایی که پرم نمی‎کنند و...و در پایان..غم است و غم است و غم ...و همین لابد!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد