روزی روزگاری شهری وجود داشت که در آن تمام مردمش غم داشتند. روزی این مردم از غم های خود خسته شدند و تصمیم گرفتند تا غم های خود را با یکدیگر عوض کنند. هر کدام غم های خود را در چمدانی ریختند سپس گفتند حالا هرکس یک چمدان به انتخاب خود بردارد.
می دانید چه شد؟
هر کس چمدان خود را دوباره برداشت.
نتیجه: غم های هر کس تنها برای خود آن فرد قابل تحمّل است نه دیگران
خیلی جالب بود...اره منم این حرف و قبول دارم...
غم تو چیه؟؟؟
حرفهایی که نمیگویندم..دلهایی که نمیفهمندم..خستههایی که منم!تنهاییهایی که پرم نمیکنند و...و در پایان..غم است و غم است و غم ...و همین لابد!