شب است
و من غوطه ور در کویر تنهایی
نه راه به اسمان دارم و نه سر در زمین
دلم بهانه می کند
و می خواهد برود
و من نمی دانم با این دل هرزه چه کنم
گاه نهیب می زنم مرا راحت بگذار
دست از سرم بردار
ادمیان همین طور اند
از انها خوبی نخواه
من و تو واو ادمیم
فرشته که نیستیم
چه می خواهی
همین راه که می رویم راهی است که تجربه شده است
کار دیگری می توانیم بکینم
باور کن نمی توانیم
و اگر راه دیگری برویم
ما را متهم به دیوانگی خواهند کرد
دوستم چه می توانم بکنم
تنهایی را خوش است
تنهایی و با خود بودن
سال 703۱ میترایی آریایی،۷3746 زرتشتی،۸2567 شاهنشاهی و 138۸ خورشیدی. اگرچه محمد تاز۸1387سال پیش هجرت کردند ولی سرزمین آریایی من 564۶ سال پیش از آن نوروز را جشن می گرفت۲2361 سال پیش از آن مردمان این دیار، خدای را ستایش می کردند و کورش۳118 سال پیش از آن دوستی را در جهان گسترانید. پیشینه سرزمین من بسی بیشتر از138۸ سال می باشد. به سرزمین خود ببالید
عاشق شدن گناه نیست گناه ان است که ما عشق را انگونه که هست نمی بینیم و با تصورات غلط خدشه دارش می کنیم