به نام بزرگترین گناهم عشق

تقدیم به س عزیزم ... دوستت دارم

به نام بزرگترین گناهم عشق

تقدیم به س عزیزم ... دوستت دارم

تبریک سال نو

سلام. 

سال ۱۳۸۸ را به تمامی دوستان خودم تبریک می گویم و امیدوارم که سالی خوب و خوش و سر شار از سلامتی داشته باشید. 

امیدوارم که گاو ۸۸ همتون تحت هیچ شرایطی نزاد. 

سال خوبی داشته باشید 

شب

شب است

و من غوطه ور در کویر تنهایی

نه راه به اسمان دارم و نه سر در زمین

دلم بهانه می کند

و می خواهد برود

و من نمی دانم با این دل هرزه چه کنم

گاه نهیب می زنم مرا راحت بگذار

دست از سرم بردار

ادمیان همین طور اند

از انها خوبی نخواه

من و تو  واو ادمیم

فرشته که نیستیم

چه می خواهی

همین راه که می رویم راهی است که تجربه شده است

کار دیگری می توانیم بکینم

باور کن نمی توانیم

و اگر راه دیگری برویم

ما را متهم به دیوانگی خواهند کرد

دوستم چه می توانم بکنم

تنهایی را خوش است

تنهایی و با خود بودن

سلامی دوباره

سلام سلام سلام 

سلام به تمام دوستای خوبم. 

ببخشید دیر شد و مدتی خبری از من نبود. دلم برای همگی شما ها تنگ شده است و امیدوارم که کلبهی حقیرم را با کامنت های زیبایتان روشن کنید. به زودی دوباره شروع می کنم به نوشتن مطلب. 

روشن کردن خوانندگان عزیز

سلام. خوب هستید همگی؟ نمی دانم این پیغام هایی که تو این مدت داره گذاشته می شه توی قسمت نظرات من یا خانم آریانا توسط کیه اما هرکی هست تنها می خواهد آبروی من و خانم آریانا را ببرد و تنها می خواهد برای سر گرمی خود از آبروی ما استفاده کند. به هر حال این آدم عوضی که من دیدم احتمالاْ از طرف من برای برخی از شما ها هم پیغام گذاشته اما مطمئن هستم که من این پیام ها را نگذاشته ام و از همه ی شما معذرت می خواهم به خاطر کارهای اون عوضی.

آنکه یک وقتی ...

آن که یک وقتی تنها کسم بود

تنها پناه دل بی کسم بود

تنهام گذاشت و رفت از کنارم

از داغ عشقش من بی قرارم

خیال می کردم پیشم می ماند

ترانه ی عشق برایم می خواند

خیال می کردم یک هم زبان است

نمی دانستم نا مهربان است

با اینکه رفته است اما هنوز هم

از داغ عشقش دارم می سوزم

فکر و خیالش همیشه با من است

هر جا که می روم جللو چشمانم است

دلم می خواهد تا دوام بیارم

رو درد دوریش مرحم بگذارم

اما نمی شود راهی ندارم

نمی توانم من طاقت بیارم

مثل قبل

سلام. خوبید همگی؟ امیدوارم خوب باشید.

خیلی وقت بود پیدایم نبود. گفتم بیایم و به همه بگویم که هنوز متاسّفانه زنده ام و ددارم زندگی می کنم در حالی که در خود مرده ام و احساس مردگی می کنم.

دیگر عین قبل حال و حوصله ی آنچنانی ندارم.

گریه کردم اشک بر دلم مرحم نشد     ناله کردم ذرّه ای از درد های کم نشد

می آیم و به شما دوستان سر می زنم ولی دیر به دیر دیگر آپ می کنم. به هر حال ممنونم که باز به من سر میزنید. باز هم سر بزنید خدا را چه دید شاید زودتر هم آپ کردم. خودم هم نمی دانم که چه ... می خواهم انجام بدهم. خیلی به هم ریخته ام. خیلی.

به هر حال دیگر زیاد وقتتان را نمی گیرم.

بای تا های.

غمگین تر از قبل

سلام سلامی دوباره.

با عرض پوزش و شرمندگی برای غیبت طولانیم.

اتّفاق های زیادی افتاد برایم که طولانی هست و نیازی به گفتن نیست.


امّا حال و روزم مثل قبل شده است با وضعی بدتر تنها امیدوارم طاقت بیاورم.

شاید چراغ این وب را برای همیشه خاموش کنم شاید هم نه.

نمی دانم چه کار می کنم و چه کار خواهم کرد.

تنها برایم دعا کنید.

هنگامی که ...

تقدیم به کسی که در کنارم نیست امّاحسّ بودنش به من شوق زیستن می دهد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وقتی دلتنگ شدی به یاد بیاور کسی را که دوستت دارد،

وقتی نا امید شدی به یاد بیاور کسی را که تنها امیدش تو هستی،

وقتی پر از سکوت شدی به یاد بیاور کسی را که به صدایت محتاج است.

دلم تنگ شده برایت

دلم تنگ شده است برایت

برای صداقت چشمانت

برای آخرین نگاهت

برای گرمی صدایت

برای لبخند لبانت

برای عشق بی ریایت

برای پاکی و صفایت

برای همه ی خاطرات که داشته ام با تو

عابد

عابد شهر چشمانت هستم

دل من اهل ریا نیست

آن کسی که مثل تو باشد

حتّی درون قصّه ها نیست

تو همانی

تو همانی هستی که در دشت بلا برای تو دست هایم را قایق می کنم اگر موج ها تو را از من بگیرند قطره قطره آب می شوم و دق می کنم.

راه عشق

دل و جان را به راه دوست فدا باید کرد

به هوای دل او ترک هوا باید کرد

یا نباید ز جهان لاف زد از دلبر و عشق

یا که خود را به راه عشق فنا باید کرد

تشکّر

سلام

دوباره آمدم. آمدم امّا نه مثل گذشته که با وضعی بهتر از قبل. با وضعی آرام تر و شاد تر از قبل. س که برای همیشه از کنارم رفت امّا در عوض کسی که اصلاً فکرش را نمی کردم که تنهایم نگذارد در کنارم ماند و کمکم کرد و مرا مدیون خود کرد با این کارش. امیدوارم که در دنیا هرچه که از خدا می خواهد به  او بدهد. از هین جا به او می گویم دوستت دارم.

زندگیم را مدیون او هستم و همچنین بهبودیم را. امیدوارم بتوانم روزی جبران کنم.

ای کسی که خود می دانی دوستت دارم

داستان

در این دنیا یک پسر نابینا بود که یک دوست دختر داشت و او را خیلی دوست داشت و به او می گفت اگر من دو تا چشم داشتم برای همیشه با تو می ماندم. روزی فردی پیدا شد و چشمانش را به این پسر نابینا داد. هنگامی که پسر توانست ببیند دید که دوست دخترش نابینا است و به او گفت من دوست نابینا نمی خواهم از پیش من برو. دخترک وقتی داشت می رفت لبخند تلخی زد و با اشک گفت پس مراقب چشمان من باش.

اوّلین و آخرین

سفرم با تو شد آغاز

انتهای راه من باش

اوّلین عشقم تو بودی

آخرین پناه من باش

چند پند

هرگز تسلیم نشو هر روز معجزه ی تازه ای اتّفاق می افتد. راز شادی در این است که دیگران را همان گونه هستند بپذیری نه اینکه بخواهی آنها را در قالب دلخواه خود کنی. هرگز امید را از کسی نگیر شاید این تنها چیزی است که دارد. خود و دیگران را همیشه ببخش نه اینکه کینه برداری.

مادر روزت مبارک

بهشت زیر پای مادران است

سلام

سلام به صبورترین افراد دنیا

سلام به کسانی که برای وجود ما رنج های فراوانی کشدیده اند

سلام به بهترین و مهربان ترین افراد دنیا

سلام به مادران عزیز و گرامی

چه شب ها که در بالای سر ما بی خوابی کشیدند تا ما بزرگ شویم. چه شب ها که در کنار گهواره ی ما بیدار ماندند تا مبادا ما خوابمان خراب شود. آنقدر در حق ما فداکاری کرده اند که هرچقدر هم از آنها تشکّر و قدردانی کنیم باز کم است.

زبان هایمان هم قاصر است برای این کار.

تنها چیزی که می توانم بگویم این است:

مادرم روزت مبارک

مادران روزتان مبارک

حرف ها ی دل شکسته ام

سلام به همگی.

این بار مطلب نیست که می نویسم حرف های دلم است. اگر حال نمی کنی اجباری به خواندنش نیست. البتّه بقیّه ی مطالبم هم همینطور است. این کلبه ی من آزادی شرطش هست. آزادی بیان، آزادی علایق، آزادی عقاید، آزادی گفتار، آزادی ... .

پس سعی کنید راحت باشید و خودتان را اجبار نکینید که اگر ... .

خوب دیگه بسه مقدّمه.

درست نمی دانم که الان چند روز شده که س رفته است از کنارم امّا می دانم که در همین چند روزی که نمی دانم چند روز است هنوز نتوانستم با خودم کنار بیایم که او رفته است و من را ترک کرده. هنوز نتوانسته ام بخوابم. به جنون رسیدم دیگه. شب ها تا صبح بی خوابم و در حال گریه کردن در گوشه ای از اطاق و روز ها هم فرار از خانه و دوستان و اطرافیان و کلّاً بیرون از خانه وقت گذراندن.

هر کسی را که می بینم س به نظرم می رسد. صدای زنگ موبایل هر کسی را که می شنوم به نظرم می رسد که صدای زنگ موبایل س است. هنوز که هنوز است هر کجا و هر وقت که می روم او را در کنار خود می بینم. مانده ام که چکار کنم. به لطف و مرحمت خدا هم که جدیداً دوباره قلب درد های شدید و سر درد و بند آمدن نفس به سراغم آمده اند. تقریباً هر یک روز در میان در حال نوش جان کردن یک سرم هستم داخل بیمارستان یا درمانگاه یا ... .

س می دانست بدون او طاقت نمی آورم به من همیشه می گفت تا آخر عمرم با تو هستم امّا فیلمی بیش نبود. می گفت دوستم داره امّا هر روز اذابم می داد. می گفت ... امّا ... .

نمی گم روز های خوبی نداشتم با او چرا داشتم امّا با یک حرکت او تمامش از بین رفت برای همیشه.

حاضر هستم که تمام زندگیم را بدهم امّا تنها یک ثانیه از زمانی که با او خوش بودم باز گردد.

با تمام ساز های او رقصیدم و با تمام کارهایش و تصمیماتش ساختم و سوختم امّا رفت.

کاش می دانستم دلیل رفتنش را کاش کاش و کاش.

نمی دانم حالا که رفته است چه بلایی سرم در می آید امّآ من عادت به کینه گیری نیستم. می بخشمش و بهترین ها را برایش آرزو دارم. امّا مطمئن هستم روزی جواب این کارش را می بیند.

هر چند که رازی به این قضیّه نیستم امّا بازی روزگار است و دست من نیست.

به نام او، برای او، فدای او

این جسم من از خاک است، هم خاک شود روزی

این عکس من از دفتر هم، پاک شود روزی

هر کس که مرا خواهد یا آنکه مرا خواند غمگین شود روزی

اگر روزی برگردد با آغوش باز می پذیرمش بی آنکه گذشته تاثیری گذاشته باشد در من. خیلی دوستش دارم. امّا ... . اگر برگردد بیشتر از قبل دوستش دارم. دلیلش را نمی دانم امّا می دانم که جان من به او بستگی دارد.

هر لحظه می گویم الان از او خبری می شود امّا خیالی بیش نیست.

به امید روزی که برگردد.

سر همه ی شما هارم درد آوردم امّا اگر نمی نوشتم این ها را حالم از اینی که بود بدتر می شد. امیدوارم درکم کنید.

بای.

فریاد

دیروز که فریاد زدی دوستت دارم گفتم بلند تر بگو

امروز که آهسته گفتی دیگه دوستم نداری گفتم یواش تر چرا فریاد می زنی

توبه شکستن یا دل شکستن

آن شب که دلی بود به میخانه نشستم

آن توبه صد ساله به یک توبه شکستم

آتش دوزخ نهراسم که آن شب

من توبه شکستم امّا دل نشکستم

بودن و نبودن

هرگز به جهان در طلب مال نبودم

لب را به سخن غیر محبّت نگشودم

بودم و کسی پاس نمی داشت که هستم

باشد که نباشم و بدانند که بودم

رفتن

رفتی و ندیدی که چه محشر کردم با اشک

تمام کوچه را تر کردم دیشب

که سکوت خانه دلگیرم کرد

وابستگیم را به تو باور کردم

سختی وداع

سخت است هنگام وداع آنگاه که در می یابی چشمانی که در حال عبور است پاره ای از وجود تو را نیز با خود خواهد برد.

حساب کردن عمر

زندگی کردن من، مردن تدریجی بود

آنچه دلم جان کند، عمر حسابش کردند

قسمت کردن جهان

بیا جهان را قسمت کنیم

آسمان مال تو و ابرهایش مال من

دریا مال تو و موج هایش مال من

خورشید مال تو و ماه مال من

دنیا مال تو و تو مال من

شکست

من پذیرفتم شکست خویش را

من پذیرفتم که عشق افسانه است

آرزو دارم تو هم عاشق شوی

آرزو دارم بفهمی درد را

سختی برخورد های سرد را

کوچک بودن برای عشق

عاشقت بودم یادت هست؟

گفتم که دوستت دارم.

گفتی  که کوچکی برای دوست داشتن و عاشق بودن.

رفتم تا بزرگ شوم امّا آنقدر بزرگ شدم که یادم رفت عاشقت بودم و دوستت داشتم.

سختی

چقدر سخت است تو چشم های کسی تمام عشقت را از تو دزدید و به جایش یک زخم همیشگی را به قلبت هدیه داد زل بزنی و به جای اینکه لب ریز از کینه و نفرت باشی حس کنی که هنوز هم دوستش داری.

چقدر سخت استدلت بخواهد سرت را باز به دیواری تکیه بدهی که یک بار زیر آوار غرورش همه ی وجودت له شده است.

چقدر سخته تو خیالت ساعت ها با او حرف بزنی امّا وقتی دیدیش چیزی جز سلام نتوانی به او بگویی.

چقدر سخته وقتی پشتت به او هست دانه های اشک، گونه هایت را خیس کنند امّا مجبور باشی بخندی تا نفهمد که هنوز هم دوستش داری.

چقدر سخت است گل آرزو هایت را تو باغ دیگری ببینی و هزار بار تو خودت را بشکنی و آرام بگویی: گل من باغچه ی نو مبارک.

عشق چیست؟

عشق یعنی صبر یعنی انتظار

عشق یعنی ازسپیده تا سحر

عشق یعنی پا نهادن در خطر

عشق یعنی لحظه دیدار یار

عشق یعنی دست در دست نگار

عشق یعنی آرزو یعنی امید

عشق یعنی روشنی یعنی سپید

باز گست به سویم

صدایت کردم، نشنیدی

نگاهت کردم، ندیدی

نوازشت کردم، نخندیدی

فریادت زدم، محو شدی

باورت نداشتم، آب شدی

اشک ریختم، دریا شدی

سوختم، آتش شدی

امّا هیچوقت به سویم باز نگشتی

... بردارم

مخواه از رخ ماهت نگاه بردارم

مخواه چشم بپوشم، مخواه بردارم

اگر به یـمن قدمهای مهربانت نیست

بگو که سجده از این قبله گاه بردارم

مگر بهشت نگاه تو عاشقم بکند

که دست از سر نقد گناه بردارم

گناه هرچه دلم بشکند به گردن توست

گناه هر قدمی اشتباه بردارم

تو قرص ماهی و  من کودکی که می خواهم

به قدر کاسه ای از حوض ماه بردارم

بیا که چشم جهانی هنوز منتظر است

بیا که دست از این اشک و آه بردارم

دوست ...

خانم گمانم من شما را دوست...

حسی غریب و آشنا را دوست...

نه نه! چه می گویم فقط این که

آیا شما یک لحظه ما را دوست؟

منظور من این است که شما با من...

من با شما این قصّه ها را دوست...

ای وای! حرفم این نبود امّا

سردم شده آب و هوا را دوست...

حسّ عجیب پیشتان بودن

نه! فکر بد نه! من خدا را دوست...

از دور می آید صدای پا

حتّی همین پا و صدا را دوست...

این بار دیگر حرف خواهم زد

خانم گمانم من شما را دوست...

بارانی ام

بارانی ام، بارانی ام, بارانی از آتش

یک روح بی پروا و سرگردانی از آتش

این کوچه ها, دیوارها, اصلاً تمام شهر

سوزان و من محبوس در زندانی از آتش

اهل غزل بودم، خدا یکجا جوابم کرد

با واژه ای ممنوع، با انسانی از آتش

بی شک سرم از توی لاکم در نمی آمد

بر پا نمی کردی اگر طو فانی از آتش

تا آمدی، آتشفشانی سالها خاموش

بغضش شکست و بعد شد طغیانی از آتش

کاری که از دست شما هم بر نمی آمد

من بودم و در پیش رویم خوانی ازآتش

این روزها محکوم اعدامم به جرم عشق

در انتظارم بشنوم، فرمانی از آتش

جان من از نفس توست

ای آنکه زنده از نفس توست جان من

آن دم که با تو‌ ام، همه عالم از آن من

آن دم که با تو ام، پرم از شعر و از شراب

می ریزد آبشار غزل از زبان من

آن دم که با تو ام، سبکم مثل ابرها

سیمرغ کی‌ رسد به بلند آسمان من

بنگر طلوع خنده ی خورشید بر لبم

زان روشنی که کاشتی ای باغبان من

با تو سخن ز مهر تو گفتن چه حاجت است

خود خوانده ای به گوش من این، مهربان من

عشق

من را به غیر عشق به نامی صدا نکن

غم را دوباره وارد این ماجرا نکن

بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن

با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن

موهایت را ببند دلم را تکان نده

در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن

من در کنار توست اگر چشم وا کنی

خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن

بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود

تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن

امشب برای ماندنمان استخاره کن

امّا به آیه های بدش اعتنا نکن

بدون شرح

خدا هم دیگر صدایم را نمی شنود

دیگر فراموشم کرده است

دیگر به من سر نمیزند

دیگر مرا به عنوان بنده اش قبول ندارد.

من هر روز صدایش کردم

هر روز به یادش بودم

هر روز به او سر زدم

هر روز بندگی او را کردم

امّا ...

خاطرات

کاش هیچگاه به دنیا نمی آمدم

کاش به دنیا آمدم بزرگ نمی شدم

کاش بزرگ شدم عاشق نمی شدم

کاش عاشق شدم شکست نمی خوردم

کاش شکست خوردم دوباره عاشق نمی شدم

کاش دوباره شکست خوردم زنده نمی ماندم

امّا بازی روزگار است اینقدر باید شکست بخوری در عشق تا ریز ریز و ذرّه ذرّه از بین بروی و به مرگ نزدیک شوی.

به نوعی زجر کشت میکند.

امّا زیر همین زجرها گاهی بعضیا زود تر از آنچه باید و شاید از بین می روند.

خاطرات اذابم می دهند و از پای من را در می آورند.

کاش می توانستم خاطرات را دور بریزم یا دست کم خاطرات نا خوشایند و بد را دور بریزم امّا حیف نمی شود زیرا خاطرات چه خوب و چه بد همیشه ماندگار است.

خاطراتی که برای من همیشه ناراحت کننده بوده است.

خاطراتی که زخم های عمیق و خوب نشدنی را  بر روی جسم و روحم بر جای گذاشته است.

تنها آرزویم شده خلاصی از این وضع.

کاش زودتر به آن برسم.

زندگی

زندگی قشنگ است اگر با هم باشیم

مرگ قشنگ است اگر به خاطر تو باشد

عشق قشنگ است اگر مال هم باشیم

شهر غم

روزی روزگاری شهری وجود داشت که در آن تمام مردمش غم داشتند. روزی این مردم از غم های خود خسته شدند و تصمیم گرفتند تا غم های خود را با یکدیگر عوض کنند. هر کدام غم های خود را در چمدانی ریختند سپس گفتند حالا هرکس یک چمدان به انتخاب خود بردارد.

می دانید چه شد؟

هر کس چمدان خود را دوباره برداشت.

نتیجه: غم های هر کس تنها برای خود آن فرد قابل تحمّل است نه دیگران

 

شجاعت چیست؟

شجاعت همیشه فریاد زدن نیست

بلکه صدای آرامی است که در پایان روز می گوید:

فردا دوباره تلاش خواهم کرد

مشکل و راه حل آن

کوتاه ترین فاصله بین یک مشکل و راه حل آن فاصله ی زانو ها است تا زمین

کسی که مقابل خدا زانو بزند مقابل هر مشکلی می تواند بایستد

صفحه ی شطرنج زندگی

در صفحه ی شطرنج زندگیم تمام مهره هایم مات مهربانیت شدند و من با اسب سفید قلبم به سوی تو تاختم تا بگویم:

شاه دلم دوستت دارم

دنیای کودکی

بچّه که بودم تا ده می شمردم وفکر می کردم که آخر هر چیزی ده است. حالا نمی دانم آخر دوست داشتن چند است ولی می خواهم بگویم که دوستت دارم قد همان ده تای بچّگی.

حرف های عاشقانه

غروب همیشه برای من نشانی از تو بوده است

برایم به یادگار به جز آن چیزی نمانده

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کاش گناهی کنم که مجازاتش تبعید به قلب تو باشه

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اگر می توانستم مجازتت کنم

از تو می خواستم به اندازه ای که من دوستت دارم

دوستم داشته باشی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یک همیشه یک است

شاید در تمام عمرش نتواند بیش از یک عدد باشد

امّا گاهی اوقات می تواند خیلی باشد

یک نگاه

یک دنیا

یک سرنوشت

یک خاطره

یک دوست

آسمان ابری دل

از بس که آسمان دلم ابری است

تمام خاطراتم نمناک شده است

نمی دانم چرا؟

دریا را هم که دیدم

به یاد تو افتادم

روی ماسه های ساحل نوشتم

اگر طاقت شنیدن داری

من شهامت گفتن دارم

دوباره به دریانگاه کردم

باز برگشتم

این بار روی ماسه ها نوشتم:

دوستت دارم

اندیشدن با خود

فکر کردم

                  با خود اندیشیدم این بار

                   از پشت حسار کدامین نفس

صدایم را خواهی شنید

بدون شرح

به پایان رسیدیم امّا نکردیم آغاز

فرو ریخت پرها امّا نکردیم پرواز

بیخشای ای عشق بر ما، بیخشای

آسیاب و آسیابان

تمام امید آسیابان به وزش باد است که آسیابش بچرخد گرنه از کار می افتد.

یادت باشد قلب من آسیاب است و نفس تو باد.

لبخند به دنیا

لبخند  بزن بی انتظار پاسخی از دنیا و بدان روزی آنقدر شرمنده ی می شود که به جای پاسخ لبخندهایت با تمام سازهایت می رقصد.

دلگیر فاصله ها

من از این فاصله ها دلگیرم

بی تو اینجا چه غریبانه شبی می میرم

ساعت گریه و غم هیچ نمی خوابد

و من در الفبای زمان خسته ی این تقدیرم